اشعار عرفه
چه خوب شد عرفه دلبرم صدايــم کرد
خدا به خاطر ارباب اين عطايـــم کرد
به دامن جبل الرحمه پا به پاي حبيـب
به آستان رفيع دعا رهايـــــــم کرد
چه فرصتي که به همراه کاروان حسين
مسافر سفر دشت نينوايــــــــم کرد
زسعي مروه و سعي صفا عــــبورم داد
به طواف حج حقيقي دل آشنايـم کرد
چه منتي که در اين روز معرفت،اربـاب
به خوان نعمت العفو خود گدايــم کرد
مني که هيچ نبودم به شي مذکــوري
به حب فاطمه شايسته ثنايم کـــــرد
به افتخار علي ره به بام هــــــم داد
که هم نشين تمام فرشته هايــم کرد
ز گريه حوله احرام دلبرم خيس اسـت
صداي ناله ارباب مبتلايم کـــــــرد
همه به حال دعاي حسين مي گـريند
نواي يارب زينب پر از نوايــــم کرد
به ديده اشک مناجات کئکان زيباست
زگاهواره خود کودکي ندايم کــــــرد
علي اکبر و طعم فراز هاي دعـــــــا
به شيوه هاي دعا خواندن آشنايم کرد
به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند
حسين بود که دلداده خدايم کـــــرد
همان حسين که با جلوه کرامت خــود
کرم نمود و صدا سوي خيمه هايم کرد
بدون اذن خودش کربلا نمي آيـــــم
ز درد با که بگويم که کربلايم کـــرد
خوشم از آنکه بگويم به دوستان شهيد
حسين عاقبت از عشق خود فنايم کرد
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: شب و روز عرفه
برچسبها: اشعار عرفه